در ستایش زنجموره....

ساخت وبلاگ

امکانات وب

امشب خیلی دلم گرفت ه...

خیلی...

نشستم کنار پنجره و سعی کردم از آسمون چیزهایی بفهمم...

دیشب شب کابوس های مکرر بود برام..

چندبار بیدار شدم و صبح دیدم برق اتاق روشن ه...انگار همه شب به ترس گذشته بود...

تنهام بذار س...

اعصابم تحریک شده...

در ستایش زنجموره.......
ما را در سایت در ستایش زنجموره.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zanjamooreo بازدید : 131 تاريخ : چهارشنبه 21 اسفند 1398 ساعت: 2:22

من از پیش بینی ه سازمان بهداشت جهانی راجع به روند ویروس کرونا در ایران. ترسیدم...

خیلی ترسیدم...

در ستایش زنجموره.......
ما را در سایت در ستایش زنجموره.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zanjamooreo بازدید : 138 تاريخ : چهارشنبه 21 اسفند 1398 ساعت: 2:22

سینه م نرمال نیست...انگار می خوام سرفه کنم که نرمال بشه...خیلی ندرتا و در حد چهار پنج سرفه کردم...ما مشمول محدودیت ه ساعتهای کار نشدیمبخاطر نوع قراردادمون و اینکه اگر نریم از حقوق مون کسر میشهمن دوست در ستایش زنجموره.......
ما را در سایت در ستایش زنجموره.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zanjamooreo بازدید : 137 تاريخ : چهارشنبه 21 اسفند 1398 ساعت: 2:22

تو تمام خواب دنبالم اومد...

تا همین چند دقیقه پیش که بیدار بشم...

ترسناک بود...

در ستایش زنجموره.......
ما را در سایت در ستایش زنجموره.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zanjamooreo بازدید : 131 تاريخ : چهارشنبه 21 اسفند 1398 ساعت: 2:22

امروز خون زیادی رو از دست دادم...

تقریبا سی دقیقه ای می شه که رگه های مغزم مبهم و گیج شدند...

اعصابم جریحه دار شده و احساس می کنم که سالهاست چشم روی هم نگذاشتم...

بهت گفته بودم س...

همون روز گفتم...

گفته بودم...

در ستایش زنجموره.......
ما را در سایت در ستایش زنجموره.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zanjamooreo بازدید : 142 تاريخ : چهارشنبه 21 اسفند 1398 ساعت: 2:22

دیگه مفهوم خیلی چیزها برام رنگ باخته...

گاهی گیج میشم از خودم...

در ستایش زنجموره.......
ما را در سایت در ستایش زنجموره.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zanjamooreo بازدید : 130 تاريخ : چهارشنبه 21 اسفند 1398 ساعت: 2:22

بعد از دو هفته کتاب نخوندن، امروز دوباره یک کتاب دست گرفتم و وقتی از گذر خطوط و کلمات، کتاب رو ورق می زدم نزدیک بود گریه کنم...دوهفته کتاب بستن برای من یعنی مرگ روحی،روانی...هرچند تمام این روزها مشغول در ستایش زنجموره.......
ما را در سایت در ستایش زنجموره.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zanjamooreo بازدید : 132 تاريخ : چهارشنبه 21 اسفند 1398 ساعت: 2:22

سایه ها...

گاهی بیرون اومدن ازشون برام خیلی سخت میشه...

در ستایش زنجموره.......
ما را در سایت در ستایش زنجموره.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zanjamooreo بازدید : 124 تاريخ : چهارشنبه 21 اسفند 1398 ساعت: 2:22

 فکری شده بودم که دچار اوهام شدم...

تمام برگ ها و گزارش ها و تحلیل ها و دستورجلسات رو بالا پایین کردم...

بایگانی رو دیدم

کتاب های کتابخونه

و ورق های خاک گرفته ی کشوهای پشتی...

تشخیص مرز بین واقعیت و خیال یا وهم و واقعیت داره کم کم ذهنم رو خسته می کنه...

دوست ندارم باور کنم یک چیزهایی رو...

آزارم نده س...

امشب خیلی خسته ام...

در ستایش زنجموره.......
ما را در سایت در ستایش زنجموره.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zanjamooreo بازدید : 132 تاريخ : چهارشنبه 21 اسفند 1398 ساعت: 2:22

عصر حوالی ۶ برگشتم خونه...سرراه وسایل و خریدهای مامان رو گذاشتم توی آسانسور تا برداره...از ترسم نرفتم بالا...تقریبا بیست روزی میشه...وارد خونه شدن، برام حس قلیان کردن داشت...بالا اومدن خود ه واقعیم... در ستایش زنجموره.......
ما را در سایت در ستایش زنجموره.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zanjamooreo بازدید : 137 تاريخ : چهارشنبه 21 اسفند 1398 ساعت: 2:22